کد مطلب:106625 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

نامه 001-به مردم کوفه











[صفحه 573]

گزیده ای از نامه های امام برگزیده ای از نامه های سرورمان امیرالمومنین (ع) به دشمنان و فرمانروایانش در شهرها، و به همراه آن، گزیده ای از عهدنامه های آن حضرت به نمایندگانش و وصایا و سفارشهای وی به خانواده و یارانش آورده می شود. نامه ی امام (ع) به اهل كوفه هنگام سفر از مدینه به طرف بصره: وجیف: نوعی از راه رفتن كه در آن شتاب و اضطراب وجود دارد. عیانه: دیدن آن. عنف: ضد نرمی و مدارا فلته: ناگهانی، و بدون فكر و اندیشه قلع النزل باهله: آب و هوای خانه به ساكنانش نساخت، و باعث تنفر طبع آنان شد، پس برای جای دادن آنان در خود صلاحیت نداشت. اتیح: قدرت و توانایی بر او پیدا شد قلعوا به: اهلش در آن استقرار نیافتند و ثبات نگرفتند جاشت القدر: دیگ به جوش آمد مرجل: دیگ مسی (از بنده ی خدا علی (ع) فرمانروای مومنان به مردم كوفه یاری كنندگان بزرگوار و مهتران عرب، پس از حمد خدا و درود بر پیامبر اكرم من اكنون آنچنان شما را از امر عثمان آگاه می كنم تا ببینید آنچه را كه درباره ی وی می شنوید: مردم، موقعی عثمان را مورد طعن و سرزنش قرار داده بودند كه من از مهاجران بودم و بسیار خواستار خشنودی جامعه از او بودم و كمتر

وی را سرزنش می كردم، اما طلحه و زبیر، آسانترین رفتارشان درباره ی او، تندروی و آهسته ترین آوازشان بسیار رنج آور بود، و عایشه نیز بطور بی سابقه بر او خشم گرفت، بنابراین گروهی بر او شوریدند و وی را به قتل رساندند، سپس بدون اكراه و اجبار بلكه با میل و اختیار با من بیعت كردند. بهوش باشید كه سرای هجرت از اهلش خالی و اهلش از آن دور شده اند، و مانند جوشیدن دیگ به جوش و خروش آمده و آشوب بر مدار تباهكاری خود قرار گرفته است، پس به سوی فرمانروای خود بشتابید و برای جنگ با دشمنان بكوشید، انشاءالله.) این نامه را حضرت در وقتی نوشت كه بر سرچشمه ی آب گوارایی در بین راه بصره فرود آمده بود، و همراه فرزندش امام حسن و عمار یاسر آن را ارسال فرمود، رحمت خدا بر او باد. امام (ع) در آغاز سخنان خود اهل كوفه را ستوده است تا ایشان را به منظور جنگ با اهل بصره، به یاری خود وادار كند، آنان را بطور استعاره جبهه ی انصار خوانده تا خاطرنشان كند كه آنها در عزت و شرافت و برتری و بزرگواری نسبت به بقیه ی انصار مانند پیشانی نسبت به بقیه ی صورت می باشند، و نیز واژه ی سنام را برای آنان استعاره آورده است تا بفهماند، همچنان كه كوهان شتر در بلندی قرار دا

رد و مایه ی شرافت تمام بدن وی می باشد مردم كوفه نیز در میان عرب برتری و شرافتشان به اسلام بیشتر و قوتشان در دین زیادتر است. مرحوم قطب الدین راوندی گفته است، جبهه ی انصار یعنی جمعیت آنان، و سنام العرب یعنی علو و برتری آنان و كسانی از آنها كه بلندی و رفعت حقیقی را به دست آورده اند، این معنا با آنچه كه در بالا ذكر كردیم نزدیك به هم است، جز این كه معنای حقیقی این دو لفظ نیست، زیرا یكی از علامتهای معنای حقیقی آن است كه متبادر به ذهن باشد و حال آن كه این دو معنا متبادر نیست. اما بعد... عیانه، در این جا، امام شبهه ی قتل عثمان را كه اصحاب جمل و اهل شام و بطور كلی، كسانی كه می خواهند فساد به وجود آورند، بر سر زبانها انداخته بودند، و حتی مایه ی تمام آشوبها در اسلام قرار گرفته بود، ذكر كرده و پاسخ آن را نیز داده است: حتی یكون سمعه كعیانه، این جمله كنایه از آن است كه مطلب را برای آنان كه آن زمان را درك نكرده بودند بطور كامل روشن و موشكافی فرموده است. ان الناس طعنوا علیه، اشاره به علت قتل عثمان فرموده است كه مردم به علت بدعتهایی كه انجام داده بود او را مورد سرزنش قرار دادند و از او انتقام گرفتند و ما در گذشته بسیاری از خل

افها را كه عثمان انجام داده بود و مردم بر او عیب می گرفتند، ذكر كردیم، در حقیقت این گفتار، مانند مقدمه ای است برای پاسخ از آنان كه قتل عثمان را نسبت به وی داده اند، و نیز سخن حضرت: فكنت رجلا... عتابه، مانند مقدمه ی اول و صغرای قیاس مضمر از شكل اول می باشد و استدلال می كند بر آن كه او از همه ی مردم در مورد قتل عثمان بی گناهتر است. معنای این گفتار امام اكثر استعتابه، آن است كه بسیار از او خواستم كه بخود آید و برگردد به سوی آنچه كه مورد رضایت مردم است و اقل عتابه، كمتر چیزهایی را كه از او می دیدم برویش می آوردم. خلیل می گوید: عتاب آن است كه طرف را از روی جرات و فخرفروشی مورد خطاب قرار دهی، و خلاف موجود را گوشزدش كنی. امام كمتر به سرزنش او می پرداخت بلكه در امور مهمتر از آن او را مورد خطاب قرار می داد و از او می خواست كه رضایت مردم را جلب كند تا از وی دفاع كنند و آتش آشوب را خاموش سازند، و یا این كه جماعتی مثل مروان و غیر او دور عثمان را گرفته بودند كه هرگاه حضرت از روی دوستی و صمیمیت مطلبی را به او می گفت اطرافیان به غرض حمل می كردند و او را نسبت به امام (ع) مكدر می ساختند، احتمال سوم در معنای عبارت: من بیشتر ر

ضایت او را جلب می كردم و سرزنش كننده ی او را از این عمل باز می داشتم، و تقدیر كبرای قیاس این است: هر كس از مهاجران، با عثمان چنین باشد، در مورد خون او، بی تقصیرترین مردم و معذورترین آنان، در دوری از قتل وی خواهد بود. و كان طلحه و الزبیر... غضب، این جمله نیز نخستین مقدمه از قیاس مضمری است كه حضرت به منظور تبرئه ی خود، از خون عثمان كه دشمنانش از قبیل طلحه، زبیر و عایشه و جز آنان، بر او بسته بودند، به آن استدلال فرموده است. و با این بیان كه آسانترین رفتارشان تندی و آهسته ترین آوازشان رنج آور بود، كنایه از آن است كه این دو نفر در فراهم كردن قتل عثمان بسیار سعی و كوشش داشتند و دست اندركار آن بودند، و ما در خطبه های قبل مقداری از شرح حال طلحه را با عثمان بیان كردیم كه مردم را علیه وی شورانید و یارانش را از یاری او باز داشت و روایت شده است كه عثمان موقعی كه در محاصره بود می گفت: وای بر من از پسر حضرمیه یعنی طلحه، دیروز چقدر به او دینارهای طلا بخشیدم ولی او، امروز می خواهد خون مرا بریزد و مردم را علیه من تحریك می كند، خدایا او را به مقصودش مرسان و سزای ستمگریش را بر او وارد كن، و نقل شده است كه وقتی عثمان مهاجران را

مانع شد و نگذاشت از در خانه اش وارد شوند، طلحه آنها را از در خانه ی یكی از انصار هدایت كرد و از آنجا آنان را به پشت بام برد و توانستند خانه ی عثمان را در محاصره قرار دهند، و نیز نقل شده است كه مروان در جنگ جمل گفت: به خدا سوگند از طلحه درباره ی خون عثمان انتقام خواهم گرفت و هرگاه او را ببینم به قتلش می رسانم و بالاخره روزی تیری رها كرد و، وی را كشت، و درباره ی زبیر نیز نقل شده است كه پیوسته می گفت: بكشید عثمان را كه دینتان را دگرگون كرده است، بعضی به او گفتند: پسرت كه دم در، از او حمایت می كند؟ گفت به خدا قسم راضیم كه عثمان كشته شود اگر چه پسرم پیشمرگ او شود، خلاصه این كه حال این دو نفر در وادار كردن مردم به قتل عثمان چیزی است كه جملگی برآنند اما از عایشه نقل شده است كه دمادم می گفت نعثل را بكشید خدا نعثل را بكشد، و اما خشمی كه عایشه بطور بی سابقه نسبت به عثمان پیدا كرد، دلیل ظاهرش آن است كه وی اموال مسلمانان را در اختیار بنی امیه و خویشان نزدیك خود قرار داده بود، كه سایر مردم را نیز، همین امر بر او بدبین كرد، و علیه او برخاستند، و بدعتهای دیگر هم، این مطلب را كمك می كرد، روایت شده است، كه روزی عثمان بر منبر

بالا رفته بود، در حالی كه جمعیت فراوان در مسجد نشسته بودند، عایشه از پشت پرده با دست خود یك جفت نعلین و پیراهنی را نشان داد و گفت: اینها كفشها و پیراهن رسول خداست كه هنوز كهنه نشده اما دین او را عوض كرده و سنت وی را تغییر داده ای و سخنان تند و درشتی به او گفت، عثمان نیز پاسخ وی را همچنان با درشتی داد، و این عمل و گفتار عایشه، از مهمترین عللی بود كه مردم را به قتل عثمان وا داشت، اجمالا وادار ساختن این سه شخصیت مردم را به كشتن عثمان آن چنان مشهور است كه نیازی به توضیح ندارد. گفتیم جمله ی صدر مطلب نخستین مقدمه ی قیاس است، و اكنون مقدمه ی دوم یعنی كبرای قیاس چنین فرض می شود: هر كس چنین باشد و حالتی مثل این سه نفر داشته باشد به داخل شدن در قتل عثمان و وادار كردن مردم بر آن سزاوارتر است. فاتیح له قوم فقتلوه، از این عبارت چنان برمی آید كه حضرت اجتماع مردم بر كشتن عثمان را به مقدرات الهی نسبت می دهد تا به این دلیل ذهنهای مردم را از نسبت دادن آن به خودش منصرف سازد، و قطب راوندی در شرح خود گفته است این كه امام جمله را به صورت مجهول آورده و آن را نسبت به خدا، یا شیطان نداده به این دلیل بوده است كه دو گروه را، راضی و خش

نود كند. و بایعنی... مخیرین، این جمله مقدمه ی اول قیاس مضمری است كه در آن استدلال شده بر آن كه اصحاب جمل از بندگی خدا خارج شده و به مكر و فریب گراییدند و پیمان شكنی كردند و در امری داخل شدند كه خداوند می فرماید: (و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فی الارض) و نیز می فرماید: (فمن نكث فانما ینكث علی نفسه) و تقدیر كبرای استدلال این می شود كه مردم با هر كس از روی میل و اختیار بیعت كردند، روا نیست بیعت او را نقض كنند و با او از در جنگ درآیند به دلیل این دو آیه كه ذكر شد. در نسخه ی مرحوم رضی عبارت امام مستكرهین به كسر (را) آمده است یعنی ناخوش دارندگان، وقتی می گوییم استكرهت الشیئی، یعنی آن را خوش نداشتم. و اعلموا... المرجل، امام (ع) در این سخن اهل كوفه را آگاه می كند كه مردم مدینه، از این كه شما برای آشوب و جنگ با من آمده اید، پریشان حال و نگرانند، و می خواهد بگوید كه همچون برادران باایمان خود به امامشان بپیوندند، احتمال می رود كه منظور از دارالهجره، سرزمینهای اسلامی باشد، و واژه ی قلع كنایه از این باشد كه مردم تمام سرزمینهای اسلامی از این آشوبگری در اضطرابند و دلهایشان

از گسترش یافتن آن مشوش می باشد، و دلهای مردم را به سبب ناراحتی و جنب و جوش در این فتنه، تشبیه به دیگ در حال جوش كرده و از این رو، واژه ی جیش را كه به معنای غلیان است برای آن استعاره آورده است، و با ذكر آشوب و جنگ و این كه فتنه بر مدار خود قرار گرفته است مردم را برای مبارزه علیه آن كوچ داده و از این رو دستور می دهد كه به سوی فرمانروایشان كه خود حضرت است بشتابند و برای جهاد با دشمن شتاب كنند، و پیش از این دانستی كه وجه استعاره ی سنگ آسیاب برای جنگ، آن است كه جنگ در گردش خود اهلش را می چرخاند و نابود می كند، چنان كه سنگ آسیاب دانه را می گرداند و آرد می كند. توفیق از خداست.


صفحه 573.